معنی کته بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
کته بزوئن
زاییدن سگ و گربه
ادامه...
زاییدن سگ و گربه
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هره بزوئن
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
ادامه...
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
فرهنگ گویش مازندرانی
لت بزوئن
مسطح کردن کشتزار برنج، هم زدن برخی مواد غذایی
ادامه...
مسطح کردن کشتزار برنج، هم زدن برخی مواد غذایی
فرهنگ گویش مازندرانی
کو بزوئن
برخورد کردن، جنگیدن دو گوسفند نر با هم
ادامه...
برخورد کردن، جنگیدن دو گوسفند نر با هم
فرهنگ گویش مازندرانی
کک بزوئن
برخورد کردن، کوک زدن لباس
ادامه...
برخورد کردن، کوک زدن لباس
فرهنگ گویش مازندرانی
کچه بزئن
دست زدن و شادمانی کردن، هم زدن، هم زدن آش های نذری که جنبه
ادامه...
دست زدن و شادمانی کردن، هم زدن، هم زدن آش های نذری که جنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
کر بزوئن
جدا کردن دانه از ساقه های برنج در خرمن گاه، خرمن کوبی
ادامه...
جدا کردن دانه از ساقه های برنج در خرمن گاه، خرمن کوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
زه بزوئن
اظهار ناتوانی کردن، به ناچار از عملی دست کشیدن، از پا در
ادامه...
اظهار ناتوانی کردن، به ناچار از عملی دست کشیدن، از پا در
فرهنگ گویش مازندرانی
چه بزوئن
زور زدن پیاپی هنگام شکم روی و زایمان
ادامه...
زور زدن پیاپی هنگام شکم روی و زایمان
فرهنگ گویش مازندرانی
تم بزوئن
بوی بد غذا، بوی غذای مانده، فاسد شده
ادامه...
بوی بد غذا، بوی غذای مانده، فاسد شده
فرهنگ گویش مازندرانی
تش بزوئن
آتش زدن، آتش انداختن در چیزی
ادامه...
آتش زدن، آتش انداختن در چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
تب بزوئن
چیزی را از دست دیگری قاپیدن
ادامه...
چیزی را از دست دیگری قاپیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تغ بزوئن
جوانه زدن، برآمدن آفتاب
ادامه...
جوانه زدن، برآمدن آفتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
تف بزوئن
تیغ زدن، برش دادن
ادامه...
تیغ زدن، برش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تا بزوئن
تا کردن، لازدن، بند انداختن صورت
ادامه...
تا کردن، لازدن، بند انداختن صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
پت بزوئن
حرکت کردن، تکان خوردن
ادامه...
حرکت کردن، تکان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لپه بزوئن
حالتی از نشستن
ادامه...
حالتی از نشستن
فرهنگ گویش مازندرانی
کتل بزوئن
یاوه گفتن، حرف بیهوده زدن
ادامه...
یاوه گفتن، حرف بیهوده زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چله بزوئن
عوض کردن مکان، جوانه زدن سر شاخه های درخت، توقف کوتاه مدت و سپس به جای
ادامه...
عوض کردن مکان، جوانه زدن سر شاخه های درخت، توقف کوتاه مدت و سپس به جای
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک بزوئن
نشان کردن، با کلوخ چیزی یا کسی را هدف قرار دادن
ادامه...
نشان کردن، با کلوخ چیزی یا کسی را هدف قرار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
کله بزوئن
پرچانگی کردن، برای تعلیم کسی کوشش فراوان به خرج دادن –
ادامه...
پرچانگی کردن، برای تعلیم کسی کوشش فراوان به خرج دادن –
فرهنگ گویش مازندرانی
ته بزوئن
ته بزوئن، تازدن، لازدن
ادامه...
ته بزوئن، تازدن، لازدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تغه بزوئن
از چیزی سر درآوردن، گم شده ای را یافتن، سرنخی را پیدا
ادامه...
از چیزی سر درآوردن، گم شده ای را یافتن، سرنخی را پیدا
فرهنگ گویش مازندرانی
جفته بزوئن
جفتک زدن
ادامه...
جفتک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تهم بزوئن
تنوره انداختن، بلند شدن موج حرارت گرما از منبع آن، بوی
ادامه...
تنوره انداختن، بلند شدن موج حرارت گرما از منبع آن، بوی
فرهنگ گویش مازندرانی
چنه بزوئن
پرحرفی کردن، پرچانگی کردن
ادامه...
پرحرفی کردن، پرچانگی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کوک بزوئن
دوخت و دوز کردن با سوزن
ادامه...
دوخت و دوز کردن با سوزن
فرهنگ گویش مازندرانی
شیه بزوئن
باران نرمی که همراه نسیم آید
ادامه...
باران نرمی که همراه نسیم آید
فرهنگ گویش مازندرانی
قتو بزوئن
تنه زدن
ادامه...
تنه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کاب بزوئن
حرکت سوار، هنگامی که پاشنه ی پا به شکم اسب بزند دا اسب به
ادامه...
حرکت سوار، هنگامی که پاشنه ی پا به شکم اسب بزند دا اسب به
فرهنگ گویش مازندرانی
کپل بزوئن
پرتاب کردن، نوعی معامله و یا اهدای هدیه به عروس یا فردی که بسیار عزیز
ادامه...
پرتاب کردن، نوعی معامله و یا اهدای هدیه به عروس یا فردی که بسیار عزیز
فرهنگ گویش مازندرانی
کپتل بزوئن
پرتاب کردن
ادامه...
پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کوت بزوئن
توده کردن، روی هم ریختن، انباشتن
ادامه...
توده کردن، روی هم ریختن، انباشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
ته بزئن
پایین دادن فتیله ی چراغ، پایین تر زدن نشانه، ردیف کردن
ادامه...
پایین دادن فتیله ی چراغ، پایین تر زدن نشانه، ردیف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی